خاری در چشم، تیری در اعضای نه چندان حیاتی، سمی نه چندان مهلک اگر جلویشان گرفته نشود بعد از روزها خواهی مرد.
پارگی رگ های کوچک قلب، میگویند دلشکستگی است، اگر جلویش گرفته نشود بعد از چند تجربه خواهی مرد، نه جسما لزوما، روحا. انسانیت خواهد رفت. دنیا خاکستر خواهد شد. ذوق در چشمانت میمیرد مانند نوزاد کوچکی که معصومانه از تو میخواهد نجاتش دهی.
تکه شدن حرف هایت، شنیده شدن های گزینشی، خانواده های کوچک، با دنیای محدود، بعد از مدتی خواهی مرد، نه جسما لزوما، چیزی به اسم سرزندگی از بین میرود.
اعتماد های از هم پاره شده، صداقت های بی باکانه، دوست پنداشتن های چندین باره، تعصب های خفه کننده، پیمان های شکسته شده، تو خواهی مرد، نه لزوما جسما، ذهنا.
سطرهای جمع شده ی بالا، کلمه های قرمز و سیاه و خاکستری یک جا در ذهن، بوی خون و تفعن و تنفر در مشام، تو خواهی مرد، این دفعه هم جسما و هم روحا.
تقدم با روح است، خودکشی ذکر هرروزه ات میشود و آرزوی مرگ، برای مسلمانِ ترسویی که از دنیای فرا طبیعی وحشت دارد، رویای شب و روز میشود.
- چهارشنبه ۲۶ بهمن ۰۱