سرکار علیه

برای باقی ماندن،‌بنام الباقی

عصر های کریسکان _ با تاخیر

قرار بود دهم از این کتاب بنویسم، نشد. یادم رفت بنویسم تو دفتر برنامه ریزیم، این سه روز حسابی سرم شلوغ بود، جوری که منِ بیزار از خواب همش خوابالو بودم و دنبال فرصت برای خوابیدن. این شد که من به قولم برای نوشتن این پست پایبند نبودم، البته اینارو نگفتم که دلیل موجهی باشه. ناراحتم از خودم. امروز موقع تمرین رانندگی مربی هر سری توضیح میداد و می‌گفت این که ساده است چرا انجامش نمیدی؟ هربارم با لحن ناراحت تری می‌گفت. تو دلم می‌گفتم حق داره خودمم ناراحتم از خودم، حداقل خوبه که کوتاهی خودمو گردن کسی یا چیزی یا شرایطی نمیندازم.

بگذریم ...

من اهل دفاع مقدس خوانی (؟) نیستم، از وقتی کتابای جلفی مثل یادت باشد (به طرفداراش برنخوره حالا:) افتاد به تورم، دیگه سمتشون نرفتم، تا اینکه پویش وبلاگی‌ رو دیدم و گفتم بذار یه امتحانی کنم. عجب کتابی بود! زیبا، روایت آسان، روان، مرتبط با امروزه، گیرا، جذاب. اصلا من نمیتونم تصور کنم چطوری یه آدم این همه اتفاق میتونه براش بیافته و آخم نگه! چطوری یه خانواده اینقدر همراهه و مرد خونه بدون اینکه نگرانِ گفتار و اعمال خانوادش باشه، همسرش با نهایت تدبیر کارارو پیش میبره! بعضی خانم ها تو داستان ها خودِ نقش اصلی ان، فرمون دست اوناست، خانمِ عصرهای کریسکان پشت نشسته بود راننده رو پشتیبانی می‌کرد :)  اینم یه جورشه.

داستان خسته‌تون نمیکنه. مطمئن باشین. انقدر سیر اتفاقا تند تند و بدون جزئیات زیادی پیش میره که هی میخواین ببینین تهش چیشد؟!

داستان درمورد امیرسعید زاده است که خیلی یهویی وارد جریان مبارزه با شاه میشه، بنده خدا حتی نمیدونه داره چیکار میکنه و اینا کین، اونا کین ... تا اینکه انقلاب میشه و جریان کومله و دموکرات اوج میگیره تااا دفاع مقدس و اسارت امیرسعیدزاده داستان ادامه داره. البته که اقای سعید زاده آخرش میفهمه کجای این پازل انقلابه :) و وقتی هم می‌فهمه یه کارایی از دستش برمیاد که فقط اون می‌تونه، بعضی عملیاتا با اینکه پشتش سعید زاده بوده اما بخاطر نحوه انجامش و سختیش همه میفهمیدن کار اون بوده. خدا روحش رو شاد کنه، سال ۱۴۰۰ بخاطر بیماری فوت می‌کنن. نمیدونم این بیماری برای اسارت بوده یا ربطی بهش نداشته، نمیدونم خانمش هنوز هم زنده هستن یا نه.

کتاب رو بخونید، لذت ببرید از وجود همچین انسانهایی، حظ کنید از انقلابِ به حق، ذوق کنید از الانِ خودمون، اسایشِ غیر قابل تعویض با چیزی.

تو مترو که می‌خوندم انقدر حالات چهرم عوض میشد که دو سه نفر میپرسیدن داری چی می‌خونی؟ :))

سلام عزیزم ... دمت گرم (یا همون طیب الله انفاسکم :))) ) که همراهمون بودی

چه حیف شد دیر پست کردی به قرعه کشی مون نرسیدی

سلام وظیفم بود زودتر انجام شه

حقیقتا موافقم که یادت باشد یکی از لوس ترین چیزهایی بود که تو عمر کوتاهم خوندم. محض رضای خدایان، قرار بود زندگی‌نامه همسر شهید باشه مثلا.

همینو بگو .

سلام عزیزم. خوبین؟ من شروع کردم یه سری صوت های استاد شجاعی رو گوش میکنم ولی خیلی به مفاهیمی که قبلا یاد دادن ارجاع میدادن، میخواستم بدونم که سیر خاصی داره صوت ها و جلسات؟ 

سلام ممنونم خوبم خداروشکر شما خوبین؟
سیرکه داره منتهی صوت هارو دقیق نمیدونم. اگه مدت کمیه دارین گوش میدین یا زنگ بزنین به خود موسسه بپرسین یا ادامه بدین دستتون میاد.
خود استاد یه سری برنامه، فرم رو پر میکنید که شامل دغدغه ها سوالاتون و مشخصاتتون و ... میشه ارسال میکنید طبق اون فرم خود استاد بهتون کتاب و صوت از خودشون پیشنهاد میدن گوش بدین، یه موقعایی هم میگن بیا مشاوره ... اینم یه راه دیگه است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دلخوشیم به همین روزمرگی ها
چراکه زندگی چیزی جز روزمرگی نیست.
Designed By Erfan Powered by Bayan