وقتی تو بغلش آروم اشک میریختم و بابت اشتباهی که مادرم کرد و ری اکشن بدی که من نشون دادم،
گفتم ببخشید که انقدر آدم بدی هستم، انقدری که با مادرم اینطوری رفتار کردم. الان ازم خوشت نمیاد نه؟
گفت از اون کارت بدم میاد، ولی از تو نه، من تو رو با اشتباه کردنات دوست دارم. و اینکه میدونی چیه؟ وقتی میفهمی اشتباه کردی و اینطوری داری گریه میکنی... اینو بیشتر دوست دارم و خوشحالم که انقدر خوبی.
________________________________________
بهم زنگ زدن گفتن بیا مصاحبه بگیر. رفتم. فکر میکردم قراره کسل کننده باشه.
ولی به مدت سه الی چهار ساعت، بهترین اوقات رو گذروندم با مصاحبه شونده های مختلف، آدمای مختلف و خلقیات متفاوت، و با همشون گفتم و خندیدم و سعی کردم با مصاحبه گرشون (که ابجیتون باشه) احساس راحتی کنن. و یکی هم شمارمو گرفت :) من میخواستم شماره همشون رو از خودشون بگیرم، روم نمیشد :(
گفته بودم دلم برای آدما تنگ شده بود؟ با اینکار، یه ذره عقده گشایی شد :)
________________________________________
داشتم به ایده های جدید فکر میکردم، اینکه چیکار میتونم بکنم یه خورده متفاوت باشم از روزای دیگه و البته هیجان داشته باشه و حال خودم و بقیه رو خوب کنه.
به ذهنم رسید چرا نرم وسط خیابون با دوربین عکاسی رفیقم (البته که خودم ندارم!) همینطوری عکس بگیرم؟ به پیرمردا و پیرزنا بگم وایسن ازشون عکس بگیرم، یا به دخترپسرای جوون، البته به اونا میگم هرژستی میخوان بگیرن، چرا لنز دوربین رفیقمو خرج بقیه نکنم؟ :) (البته که خودشم میاد و پایه است!)
اینکار برای من جدید حساب میشه چون تا حالا انقدر برخورد نزدیک با آدمای مختلف نداشتم.
یا مثلا به ذهنم رسید چرا نصفه شبی نریم بیرون قدم بزنیم؟ که تا حالا اینکارم نکردم.
یااینکه چرا تو پیجم از ذوق نگم و حال خوب پخاشی (پخش کردن) نکنم؟ کی گفته همش باید حرفای سنگین زد یا مثلا آه و ناله کرد! مگه باید همش یاد گرفت؟
یا مثلا... شما بگین! کار جدیدی که تو ذهنتونه دوست دارین حتما یه بار انجامش بدین، یا انجامش دادین و خیلی کیف کردین چی بوده؟ کارای روز مره و عادی بگینا :دی. که همه بتونیم انجامش بدیم ^^
پی نوشته: راستی اگر خواستین خصوصی بیاین، آیدی پیجمو بدم و متقابلا ازتون بگیرم تا تو اینستاهم باهم اشنا بشیم :)
- يكشنبه ۲۶ ارديبهشت ۰۰