تمام این مدت میشنیدم و دم نمیزدم. میگذشتم و فکر نمیکردم. اما امروز سر یه جلسه زنونه که خانوم جلسه ایش داشت مزخرف به خورد مردم میداد، صدامو بلند کردم. از خانوم جلسه ای شروع کردم تا خود رئیس جمهور و رهبر. اتفاقا رو کنار هم گذاشتم و بغض کردم از بلایی که سر وطنم داره میاد.
من الان نمیتونم کاری کنم غیر حرص خوردن و گریه ی از سر خشم و نفرت، تنها چیزی که دارم امیده.
- پنجشنبه ۱۰ مهر ۹۹