من از اون آدما نیستم که کتابایی روانشناسی بخونم یا انگیزشی، خوشم نمیاد کسی بهم امید واهی بده. وقتی این کتاب رو نگاه انداختم دیدم همه چیش متفاوته. این کتاب حقیقت رو مثل سیلی میزنه به صورت. همینش باعث شد تا اخر بخونمش :)
نویسنده ی کتاب شخص فوق العاده ای نیست و توی کتاب قربون صدقتون نمیره. نمیگه خواستن توانستن است. به طرز منزجر کننده ای بهتون میگه شما معمولی هستین و تمام! شما قراره شکست هاتون بیشتر از موفقیتتون باشه و رنج هاتون، تمام نشدنی.
صادقانه بگم با اینکه حرفای کتاب نسبتا تکراری بود و از قبل میدونستم اما جوری میخوندمش که انگار اولین باره این حرفا به گوشم میخوره. یه سریا میگن این کتاب جوریه که بعد هر فصلش باید کتاب رو ببندی و عمل کنی و بعد بری سراغ فصل بعد. خب من اینکارو نکردم. یه نفس خوندم و فکر میکنم اینطوری بیشتر چیزی دستگیرم میشه.
یه جای کتاب خیلی جالب و مضحک بود. نویسنده داشت درمورد این حرف میزد که ادم ها اشتباه میکنند و تا اخر عمر این اشتباه کردن ادامه داره تنها تفاوتش در کمتر اشتباه کردنه، حتی ممکنه مطالب و محتوای این کتاب هم بعد از چندماه در نظرم کاملا اشتباه جلوه کنه، شما مجبور نیستید این مطالب رو بپذیرید.
داشتم فکر میکردم یه نویسنده ی روانشناس چقدر جرات داره که مطالب و حرفای خودش رو اشتباه فرض کنه و همین رو به مخاطب بگه؟ خب حداقل همین دلیل برای من کافی بود تا مطمئن بشم کتاب برای بُعد اقتصادیش چاپ نشده و سرمو شیره نمیماله.
قلم کتاب هم خیلی خودمونی و گهگاهی طنز نوشته شده. همینش کلی بهم کمک کرد تا با لذت بخونم.
- پنجشنبه ۲۳ مرداد ۹۹