دفعه ی پیش که با یه گروه خوب دل رو زدیم به طبیعت و کوه تولدم بود، همین چند روز پیش. از بحران تغییر دهه نگم که کلی غمگین بودم.
دیروز هم سری به طبیعت زدیم، دراباد. تجربه های اول کوهنوردیم بود و کلی زانو درد کشیدم بار اول و طی مسیر همش به خواهرم میگفتم : این کادو بود آخه؟! "-"
کوهنوردی قشنگ ترین کار و درعین حال سخت ترین کاره. بعد از کلی هن هن کردن طی مسیر میرسی به یه جایی بلند تر از همه جا، مثلا بالای همه ی آلودگی های تهران. سکوتش شاید مثل کویر نباشه اما دست کمی از اون نداره. به نکته ی جالی هم رسیدم، آدمایی که سروکارشون با کوهه معمولا آدمای سرسختین. حالا توی مشکلات زندگی میخواد باشه یا توی عقاید و تفکراتشون.
بهونه ی نوشتن این پست فقط عیده :) پس عیدتون میارک!
نمیدونم سروکارتون به نجف یا نهج البلاغه افتاده یا نه، اما من هروقت سروکارم با این چیزا بوده به یه سری حسا برخوردم که نمیشه خوب توضیحش داد اما حسایی بوده مثل حمایت شدن، تکیه گاه داشتن، غرور، صلابت، حکیمانه رفتار کردن، قابل اعتماد بودن، سرسپردگی کامل و جمع اضداد! من به این آدم ایمان آوردم و خوشحالم و راضی. عیدتون مبارک!
"الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین و الائمه المعصومین علیه السلام"
بالای تمام آلودگی ها، تنفس!
- شنبه ۱۸ مرداد ۹۹