از اون کتابا شد که وقتی ببینمش میگم آخییی دعبل! مثل همون کاری که وقتی کتابِ وقتی دلی دستم بود بهارزاد چشمش افتاد به کتاب و یه آخی طولانی کشید D:
این کتاب رو پارسال کتابفروش صحن امام رضا بهم داد و گفت اینو حتما بخر، تضمینی خوشت میاد، اگر دوسش نداشتی بیار پس بده.
داستان درمورد شاعر معروف اهل بیت دعبل خزاعی هست، من قبلا نمیشناختمش و راستش تا اواسط کتاب فکر میکردم زاده تخیل نویسنده است :) تا اینکه دیدم جدی شد، سرچ کردم و ... داستان عاشقانه درامه و دقیقا تا وسطش اوج عشق و فراغه، وقتی به وسط کتاب رسیدم انتظار داشتم داستان تموم شه ولی کتاب تازه نصف شده بود، اونجا بود که فهمیدم قراره پدرمون در بیاد :))
دعبل زمان امام کاظم و امام رضا علیها سلام زندگی کرده ونمیدونم چقدر عمر میکنه، داستان زندگیش در اخرین پیچ زندگیش (احتمالا) تو کتاب تموم میشه، جایی که معشوقه اش داره بیناییش رو از دست میده. دوست داشتم تا اخر عمر دعبل این کتاب ادامه پیدا میکرد، مطمئنم اونطوری اشکم درمیومد ولی انگار داستان رها شده موند و مارو تنها گذاشت.
جدا از پایان نه چندان دلچسبش، قلمش قشنگ و روانه، واقعیت به خاطر اقای مظفر سالاری دوست داشتم بخونم و الا من عاشقانه خوان نیستم(قضیه کلاسیک فرق میکنه :))
برام نقش همسر دعبل جالب بود، کسی که دعبل رو از لبه پرتگاه کشید بالا و تا میانسالی تشویقش میکرد یه قصیده ی ناب بگه، جوری شد که وقتی دعبل قصیده رو در محضر امام رضا میخونه،امام خودشون هم یه بیت شعر اضافه میکنن و حسابی خوششون میاد، چی بهتر از این؟ همسر دعبل خودش نقش آنچنانی نداشت ولی اثراتش مشهود بود، یاد حرف یه استادی افتادم که میگفت خانم ها مهد قلب و ایمان هستن، با اوناست که جامعه حرکت میکنه و به حداعلای خودش میرسه.
خلاصه که پیشنهاد میشه بخونین، درمورد شاعرای اهل بیت من ندیدم کتابی نوشته شه. شما سراغ دارین؟ درمورد شاعرای غیراهل بیت هم بود من پذیرا هستم :)
- شنبه ۶ خرداد ۰۲