این کتاب خیلی وقته درحال مطالعه است، کم حجمه اما بخاطر نوع نوشتن سخت خوانه. پره از ارایه ها و توصیفات طولانی احساسات آدم ها، جمله ها طولانیه و ممکنه به چشم همه خوب نیاد اما من لذت میبردم. یه طوری زیبا توصیف میکرد که جاهایی همذات پنداری میکردم و میگفتم اره اره! یه همچین حسی داره. داستایوفسکی این کتاب رو اویل نویسندگیش نوشته، ایده ی برادران کارامازوف هم از این کتاب به ذهنش رسیده، دیگه لازم نیست بگم که شخصیت های داستان متاثر از زندگی خود نویسنده هستن.
داستان درمورد یه پسر اهل علم و مطالعه است که منزویه و رابطه خوبی با جهان اطرافش نداره و دختر زیبایی که با یه پیرمرد زندگی میکنه و داستان های متفاوتی درمورد گذشتش هست، این دو نفر یک جایی باهم اشنا میشن.
اتفاقا خیلی کند و حوصله سربر پیش میره، معلومه که این وسطا از دست شخصیت ها هم اعصابتون خرد میشه چون بالاخره داستایوفسکی نوشته :دی. نمیگم اگه نخونید زندگیتون برفناست ولی حتما از شرح احساسات زیادی دور میموندید.
- سه شنبه ۹ اسفند ۰۱