سرکار علیه

برای باقی ماندن،‌بنام الباقی

بر جاده های آبیِ سرخ

هیچوقت فکرشم نمی‌کردم از قرمانای ایرانی کتابی بخونم، اونم یه دریاسالار. دریا رو دوست دارم، دو سه روز دیگه ام اگر خدا بخواد می‌ریم کنار دریا، اما از دریاسالاری چیزی نمی‌دونستم، کسی رو هم نمی‌شناختم. تا اینکه دوستم گفت اینو بخون، سر هر خطش میخوای وایسی و سرود ملی رو بخونی، با خود سر هرفصل میگی "وطنم، پاره ی تنم". راست می‌گفت. مخصوصا وقتی که شرایط این روزای کشور رو می‌دیدم و با حرفای میرمَهنا تطابق می‌دادم. بدجوری سر کتاب بغض می‌کردم، دلم می‌گرفت و اشکی می‌شدم. داستان درنورد میرمهنای دوغابی، دریاسالارِ ایرانیه. احتمالا اگر جستجوی تاریخی داشته باشین، یه عالمه متن و اسناد خارجی می‌بینین که میرمهنا رو دزد دریایی خونده و غارتگر. بله درسته. اما میرمهنای ما غارتگرِ اجانبی بود که ایران رو ارث پدری می‌دونستن، خون مردم ریگ و مابقی شهرهای جنوب رو کرده بودن تو شیشه، می‌خوردن و ریخت و پاش می‌کردن ولی چیزی به مردم نمی‌رسید. میرمهنا دست به کار میشه، حکم قتل پدرش روهم از مجتهد جنوبی می‌گیره و به اتهام دست به یکی کردن با اجانب می‌کشتش، عموش رو هم. کتاب به قلم نادر ابراهیمیه، نادری که خودش دغدغه مند و دلسوز، شروع کرد به جمع آوری اسناد ایرانی کمتر به جامونده و ملاقات ریگ و هرکسی که خاطره ای از اونموقع توسط اجدادشون بهشون رسیده. پیدا کرد و جمع کرد و کتاب نوشت. نادرِ عزیز من با اون قلم پر از توصیف و آرایه های ادبی. قلمی که یک مفهوم رو به هزاران بیان و موقعیت به مخاطب می‌تونه بفهمونه، بخاطر همین هم هست که خیلیا با قلمش کنار نمیان چون زیادی طولانیه بنظرشون و یا زیادی ادبیه.

میرمهنای ما پر بود از خشم از بیگانه، محبت نسبت به هموطن، مومن و عاشق خلوتای شبش با خدا، شوخ و بذله گو، رک و مملو از حرفای تلخِ حقیقت. میرمهنا رو دوست دارم. میرمهنا تو دلم جا باز کرد. حسن سلطان هم همینطور، مشاور میرمهنا. از بین خانم ها سلیمه، همسرمیهنا و آسیه، دخترعموی میرمهنا. بخوام بگم با آسیه بیشتر احساس نزدیکی کردم.

چقدر دلم تنگ میشه برای حال و هوای کتاب. یه جای کتاب برام قشنگ بود و دردناک: زندگیِ تواَم با جهاد. من نمیدونم یعنی چی دقیقا، تاحالا تجربه نکردم. اما بنظرم زندگی کردن و جنگیدن بخاطر آرمان های زیبا تر، بلندتر و خدایی تر، باید خیلی قشنگ باشه.

چقدر فضای وبتون انرژی بخش شده:))

پست هاتونم مثل همیشه عالین. چندتا از کتابایی که معرفی کردیدو بالاخره موفق شدم پیدا کنم. هر وقت بخونمشون میام نظرمو می‌گم درباره شون^^

امیدوارم سلامت باشید همیشه❤

+

وای!دریا یکی از عشق های ابدی منه.💙

چقدر خوبه که اینو گفتی، امید دادی بهم که بازم بنویسم چون کسی مثل تو میخونه :) ممنونم. قلب.
بگو چی خریدیییییییییییییییییییی *-*****

آری دریا زیباست

چقد جالب، دیشب به همین کتاب تو طاقچه برخوردم و معرفیش رو که خوندم جذبش شدم. ولی دیدم حجمش خیلی زیاده و الان حسش نیست😅 الان پست تو دوباره وسوسه‌م کرد!

 

+ فعلا دارم مردی در تبعید ابدی رو می‌خونم. راستش برای منم یه کم قلم نادر ابراهیمی سخته :))

وااای در تبعید ابدی همون ده ص اولش هم برام سنگین بود! چون قبلش هم سنگین خونده بودم ترجیح دادم بذارمش کنار تا وقتی که دوباره حس و حال نادر خوانی :) اومد سراغم
يكشنبه ۶ آذر ۰۱ , ۲۲:۳۰ چوی زینب دمدمی

وای خوشحال شدم*_* بعد نوشتنش با خودم گفتم نیازی به گفتن نبود واین حرفا😂

حتما بنویسین بیشتر.

عام خب امروز یک خوشه انگور سرخ رو خریدم. من اینستای نویسنده شونو دنبال می‌کردم و واقعا از نکته های نویسندگی که می‌گفتن واینا خوشم میومد اما دوتا از کتاباشونو که خوندم،توجهمو اصلا جلب نکردن.

معرفی شما رو از این یکی که خوندم خیلی عجیب به دلم نشست ودنبالش بودم امروز از طاقچه گرفتمش وراضی ام واقعا. 

بعدشم اینکه پس از بیست سال‌و هم که نخریدم ولی از کتابخونه گرفتمش ودارم تمومش می‌کنم^^

دیگه..

آها خانه ی لهستانی ها رو هم خوندم وبانمک بود واقعا❤

نه بگوووو
چقدر خوبببب باورت میشه خودم یادم نبود یک خوشه انگور سرخ کدوم بود فقط حدس زدم درمورد یکی از امام هاست، رفتم خلاصه خودمو خوندم دوباره😂 وای پس از بیست سال خیلی گرون شده منم شانس اوردم همسرجان کتابخونه 😂
وایییییی خانه لهستانی عزیزممم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دلخوشیم به همین روزمرگی ها
چراکه زندگی چیزی جز روزمرگی نیست.
Designed By Erfan Powered by Bayan