خب الان بواسطه کسی یه کاری افتاده تو ذهنم. نمیدونم انجامش بدم یا نه. اگر بدم از کجا شروع کنم. اگر ندم چه چیزایی رو از دست میدم.
ولی حتی حال فکر کردن به اینا رو هم ندارم. من یه بیماری زشتی دارم به اسم کم حوصلگی. اگه اول کاری نزنم زیر چیزی وسطش حتما میزنم! یادمه چند سال پیش داشتم به این فکر میکردم که تا حالا شده یه کتاب غیردرسی رو کامل خونده باشم؟ جوابم نه بود. یادمه کلی خجالت کشیدم از خودم. در حدی که سرمو انداختم پایین انگار یکی جلوم داشت توبیخم میکرد XD بعد اون شروع کردم به کتاب خوندن،برای اینکه به خودم ثابت کنم دیدی میتونی یه کتاب رو تا تهش بری؟ و همینطور کتابارو به تهشون میرسوندم تا اینکه دیدم چقدر مونس خوبی شده برام.
یه ماه پیش با دوستم از برنامه ریزی میپرسیدم. ازم بزرگتر بود و میدونستم با تجربه تر و ادم درست تریه. بهم از بولت ژورنال گفت و یه سری نکات کلی برنامه ریزی که باید رعایت شه. با خودم میگفتم من هیچوقت به برنامه ریزی پایبند نبودم. یعنی تا وقتی چیزی رو روی کاغذ مینویسم، درست برخلافش پیش میاد. اما با تشویقاش شروع کردم و الان یه ماهه مشکلی باهاش ندارم. هرروز به خودم میگفتم اگه این کارایی که چیندی رو انجام ندی ازت ناامید میشم! از ترس اینکه نکنه از این بیشتر اعتمادم به خودم کم شه، برنامه هام رو انجام دادم تا همین الان.
حالا هم سر اون کاری که اول پست گفتم درگیرم. بنظرم منافعش بیشتر از ضررشه. اما واقعا میترسم. از به نتیجه نرسیدن، از ناامید شدن از خودم. فقط هم ترس نیست، یه بخشی از وجود میگه بیکاریا! چرا برای خودت کار میتراشی؟ همین بخش از وجودم راحت طلبیه، که نه تنها خودش درد بزرگیه، بلکه دامن میزنه به همه کم حوصلگیام.
درمان این دردا چیه واقعا؟
+خیلی وقت بود غرنزده بودم. حالا راحت ترم :)
+شما هم تو بخشغرریات میتونید غر بزنید من گوش شنوای خوبی دارم(تعریف از خود نباشهD:) یا اینکه غر نزنید و به غرام جواب بدین. یه جور نصیحت، راهنمایی، پیشنهاد... من برعکس اکثر آدمایی که غر میزنن اینجور وقتا ترجیحم فقط بر شنیده شدن حرفام از طرف کسی نیست، بیشتر دوست دارم راهنمایی بشم :)
- شنبه ۲۶ مهر ۹۹