حسین! تو هرسال با زن و بچه هایت از پس تاریخ نمایان میشوی و راه بیابان پیش میگیری، تو هرسال خاندانت را از دست میدهی و هرسال عباسی را قربانی میکنی، تو هرسال سرت به نیزه میرود و از آن بالا تماشاگر خواهر به زنجیر کشیده شده ات هستی. حسین! میشود نیایی و این داستان را تکرار نکنی؟ ما ملتی هستیم در سپاه یزید، آمدنت به حال ما توفیری ندارد. ما همچنان منتظر حاکمی هستیم به نام مهدی، همانند کوفیان که انتظار تو را میکشیدند. حسین! ما کسی را میخواهیم که بیاید و قیمت مسکن و خوراکمان را پایین آورد، ما کاری به دین تو نداریم. ما امام نمیخواهیم. فقط حاکمی میخواهیم بیاید مارا از زیر بار تورم نجات دهد. میخواهیم راحت بخوریم و بزاییم و بمیریم. تو فراتر از اینهایی و ما، ملت دنیا، از تو بیزاریم. حسین! هرسال برای تو گریه میکنیم و عجّل میگوییم تا کسی شبیه تو بیاید و دنیایمان را سروسامان دهد که اگراینگونه نباشد، باز هم سرت را از قفا میبریم و میخندیم و هلهله میکنیم. ما ذوالجناح اسبت را ، خاک میکنیم. این اسب پیامبر است که به تو رسیده. پیامبری که آمد و ما را نجات داد از حیله های زیاد، کارمان را راحت کرد. حال فقط دم از دین میزنیم و لباس اسلام به تن میکنیم ، ما را چه به رفتار محمد و آلش؟ اما تو را میگذاریم زیر آفتاب تا بمانی و بفهمی پا روی دم ما روباه صفتان دنیا زده نگذاری. بخوان حسین! بلند تر بگو الناس عبیدُ الدنیا، ما همان مردمیم که کوفی و شامی جماعت بود. ما حتی اگر تنها منجی تمام کائنات هم بیاید و راه تو را پیش بگیرد، همان میکنیم که با تو کردیم. از ما گفتن بود.
- يكشنبه ۹ شهریور ۹۹