دوستم تعریف میکرد در یه مکان مذهبی خادم شده بود، داوطلب شده بود تا خدمت کنه، کارش سنگین بود و هرجور که حساب میکردی این کار، نفعی براش نداشت.
دوستم یه دختر چادری محجوبه، نه از اون چادری ها که چشماش همه جا میگرده و تا یه پسر مورد پسند میبینه خودشو به همه در میزنه باهاش رابطه داشته باشه!
میگفت یه بار سر خادمی دوستم حرفی زد که آقایون پشت سر من گفتن، وقتی داشت اون حرف رو میگفت بغض کرده بود و من میفهمیدم چقدر براش سخته، برا کسی که یه عمر خودشو حفظ کرده و مراقبت کرده. گفته بودن: این دختره پسرا رو دید میرنه!
یادی کنیم از این خطبه امام حسین:
...مردم بندگان حلقه به گوش دنیا هستند و دین جز بر زبانشان جاری نیست. آن را تا آنجا پاس میدارند که معایش ایشان از قبَل آن میرسد، اگرنه، چون به بلا امتحان شوند، چه کم هستند دین داران.
هممون از محیط های کاری خبر داریم، تنها تفاوت مکان مذهبی با جاهای دیگه اینکه ما از مکان های مذهبی "انتظارِ" یک سری از برخورد ها رو نداریم. با این همه، امام حسین آب پاکی ریخت رو دستمون، خیلی وقته، حدود ۱۳۰۰ سال پیش! مردم، بنده ی دنیا هستن، برای خودشیرینی پیش مدیر، ارتقاء درجه و... که همه مربوط به همین دنیاست، همه کار میکنن. شدن برده ی حلقه به گوشِ دنیا. و تا جایی دم از دین میزنن که کارشون راه بیفته، وقتی جایی احساس خطر میکنن نه تنها دین، بلکه اخلاقیات و حتی روابط "انسانی" هم یادشون میره!
یکم دیگه خوندم و رسیدم به اینجا:
آه از رنجی که در این گفته نهفته است! و اما سرّالاسرار این خطبه این عبارت است که - لِیَرغَبَ المومنُ فی لِقاءِ رَبِّه- تا مومن به لقای خدا مشتاق شود. یعنی دهر بر مراد سفلگان میچرخد تا تو درکشاکش بلا امتحان شوی و این ابلائات نیز پیوسته میرسد تا رغبت تو در لقای خدا افزون شود...
من دیدم، اشک هایی که دوستم موقع خوندن قرآن میریخت. بهم میگفت قرآن آرومم میکنه. تو دلم گفتم خوش به حالش! حتما همین الان با دل شکسته داره گله میکنه از بدی دنیا. میشناختمش، مطمئنم بودم داره از ته دلِ ضربه خوردهش میخواد که از این دنیا بره :)
پیِ نوشته: تکه های نقل شده از کتاب فتح خونِ شهید آوینیه.
- چهارشنبه ۵ شهریور ۹۹