سرکار علیه

برای باقی ماندن،‌بنام الباقی

طاعون

امروز طاعون رو بعد از سه روز تموم کردم، انتظار داشتم این 380 صفحه رو دو روزه تموم کنم اما تنها زندگی نمیکنم :)

بعد از خوندن این کتاب رفتم یه سرچی زدم  و فهمیدم از وقتی کرونا اومده این کتابم پرفروش شده، البته تعجبی نداره چون موضوع کتاب با زمان ما جور در میاد. خوندن این کتاب لطف زیادی داشت برام، حس نزدیکی میکردم نسبت به کسایی که طاعون زده بودن. 

این اولین کتاب من از آلبر کامو بود. باید بگم قلمش رو دوست داشتم هرچند یه خورده متفاوت تر از هرچیزی بود که تا حالا خوندم. خودشم تا جایی که حوصله و نت مجال میداد به دلم نشست :) مبارکه!

کتاب از شخص سوم روایت میشود یا همون دانای کل، طی داستان یه سری شخصیت ها با هم ارتباط میگیرن و تا اخرش با همون چند نفر پیش میریم. داستان شهری به نام اران در الجزایر که بعد از سالها نابودی طاعون، دچار طاعون میشه و این برای دکترا خیلی جای تعجب داره از جمله دکتر قصه ما به نام ریو. چون طاعون خیلی سال پیش تو ایران و افریقا حسابی جولان داد و تموم شد! اما مثل اینکه باز سروکله ش پیدا شده، منتهی یه خورده متفاوت تر.

داستان از بدبختی ها و خوشبختی هایی که طاعون میتونه به بار بیاره خیلی حرف زده و در واقع داره به مسئله آدم ها و اینکه تو این شرایط انسانها چه احساس و رفتاری دارن، میپردازه، کتاب به جزئیات ساختمونها و انچهکه شخصیت ها از اشیاء دور و برشون میدیدن توجه زیادی نداره و به نظر من این یه جور ضعف محسوب میشه.

مثلا شما میخونید:  ریو تو اتاق حودش میگشت و بعد از مدتی روی صندلی نشست. قبلش نویسنده هیچی از اتاق ریو نگفته بود! یه جورایی تصورات ادم ناقص میمونه و باید خود آدم یه چیزایی از خودش در بیاره. به هرحال جنبه های دیگه ی داستان به نظرم به این ضعف میچربید.

یه جای کتب میگه:

آنچه که بلایا می آموزد این است که در درون افراد بشر، ستودنی ها بیش از تحقیر کردنی هاست.

 

رو این جمله فکر کردم و میتونم بگم که در این مورد با آلبر کامو موافق نیستم. بنظرم بلا همونطوری که باعث میشه حس انسان دوستی و کمک به همنوع ادم ها بیدار بشه، همونطور هم ادم های سودجو رو از خواب بیدار میکنه و به سمت احتکار کالای ضروری، تجاوز و دزدی میکشونه. مثل الانِ ما.

 

یه قسمتی هم میگه: 

میشنوید چه میگویند: بعد از طاعون این کار را خواهم کرد، بعد از طاعون آن کار را خواهم کرد... اینها به جای اینکه راحت باشند، زندگی خودشان را زهرآلود میکنند. حتی فکر منافع خودشان را هم نمیکننند. آیا من میتوانم بگویم: بعد از توقیف فلان کار را خواهم کرد؟ توقیف به خودی خود آغاز یک مرحله است نه پایان. عقیده من را میخواهید؟ اینها بدبختند. برای اینکه خودشان را به حال خود نمی گذارند.

 

با این قسمتش موافق بودم. نظر منم اینکه بعد کرونا وضعیت اصلا و ابدا مثل سابق نمیشه. همه مون یه حس ها و یا دردهایی رو تجربه کردیم: درد فقدان و دوری از عزیزانمون، دوری از عادات و علایقمون و .. بعد این، حس ها خاطره میشن و ما رو وارد مرحله ی جدیدی از زندگی مون میکنند. ما رشد پیدا کردیم اما به صورت دردناک و سخت! 

 

اما حسن ختام کتاب برای من اونجایی بود که یه روزنامه نویس درمورد طاعونِ اصلی ادم ها حرف میزنه و به نظرم نقطه عطف کتاب همینه! روزنامه نویس میگفت ما همه طاعون زده ایم! چه بدونیم و چه ندونیم. همه ما مثل طاعون باعث مرگ کسی یا چیزی میشیم. یا حتی باعث مرگ خودمون! و اصلا توجه نمیکنیم که نفسمون آلوده ست و باید بیشتر مراقب اعمال و گفتارمون باشیم. 

من اینطور برداشت کردم که مرگ حتما نباید خارج شدن جان از بدن علی الظاهر باشه. مرگ میتونه خاموش شدن ذوق یه نفر، تنفر کسی از بروز احساس، روی گردانی از استعداد و علایق و ... باشه. همه اینها اسمش مرگه. که ما خواسته یا ناخواسته شاید کسی رو کشته باشیم. بارها و بارها، ما آدم های طاعون زده! :)

جمعه ۳ مرداد ۹۹ , ۰۳:۲۲ دختر دماغ گوجه ای :)

چقدر با برداست آخری که داشتی همزادپنداری کردم، بدی دنیا اینه که آدم ها میتونن دستشون به خون کسی آلوده نباشه ولی در واقع احساسات و ذوق و استعدادهای هزار تا آدم رو سر ببرن. من فقط امیدوارم بعد کرونا، وقتی شرایط جدیدی پیش میاد که کسی تا حالا تجربش نکرده، آدم ها طاعون زده نباشن، قاتل روح و ذوق آدما نشن :)

امیدوارم D;
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دلخوشیم به همین روزمرگی ها
چراکه زندگی چیزی جز روزمرگی نیست.
Designed By Erfan Powered by Bayan