مانند آدمی که جنی در بدنش نفوذ کرده و میداند،
چنگ میزند به بدن تا وجود ناخوشایندی را از خود خارج کند،
تا نفس بکشد،
خوب شود و دیگر بد نخواهد،
ماهم چنگ میزنیم عزیز من، تاریکی را نمیخواهیم. اما طوری مینمایاند گویی جزئی از ما شده،
طوری چسبیده که هروقت بگوبم «من» انگار گفته ام «منِ نیمه تاریک»!
عزیز من! ما میخواهیم به تو برسیم، تویی که سراسر نوری...
- دوشنبه ۳۰ تیر ۹۹