دلتون برای خلاصه و معرفی کتابام تنگ نشده بود؟ :)
چند روزی هست که تکالیف دانشگاه هجوم اورده سمتم و همه چیو به هم ریخته. واسه همینه که زوری جلوی خودمو میگیرم تا راهم به کتابخونه ی اتاقم کج نشه.
این کتابی که عنوانش هم براتون نوشتم (یک خوشه انگور سرخ) از فاطمه سلیمانی ازندریانیه (قسمت اخر فامیلیش واقعا سخته، خیلیم پیش خودم تکرارش کردم اما نشد).
یه رمان تاریخی مذهبیه. در مورد امام جواد. گل سرسبد اماما :) بس که جوان بود و دلبر.
داستان از زبان همسرش یا همون قاتلش روایت میشه.
از معجزات امام هم صحبت میکنه مثلا وقتی امام از تبیعد اجباری که در بغداد بودن آزاد میشن، در راه به مسجدی در کوفه میرسن که خیلی قدیمی بود و یه درخن خشکیده هم اونجا بود. امام برای وضو کوزه ی آب رو طلب میکنن و پای درخت وضو میگیرن. بعد نماز صبح، نافله و تعقیبات، وقتی از مسجد خارج میشن همراهانشون میبینن که درخت سرسبز شده و حتی به ثمر نشسته!
این یکی از معجزه های امام جواد بود چون نه خیزران(مادر امام جواد) و نه همسرش ( زینب، همون قاتلش) تعجبی نکردند.
خود امام جواد هم معجزه بود. وقتی تازه به دنیا اومده بودن حرف زده بودن و شهادتین گفته بودن، و وقتی هم امام شدن 7 سال بیشتر نداشتن. همین باعث تا بعد امام رضا برای بعضیا سخت باشه که به یه بچه ی 7ساله «چشم» بگن برای همین داستانی سرهم کردن و گفتن امام رضا شهید نشده، امام رضا منجی موعوده. اسم اینها بعدها شد واقفیه. البته کم بودن سن امام جواد تنها دلیل این چرندیات گفتن نبود، میگن واقفیه ها صاحب ثروت امام رضا بودن. بیشتر ثروت امام رضا دست واقفیه بود، و اونها برای اینکه نخوان مال و اموال رو پس بدن به وارثشون( همون امام جواد) این داستان رو بافته بودن. چه کارا...
اینو میگم اما قطعا میدونید: قاتل امام، دختر مامون بود. اما وسوسه کردن قتل امام از طرف معتصم، عموی قاتل بود.
مامون دختر خودش رو به عقد امام در اورده بود تا به واسطه ی نوه ای که به دنیا میاد بین بنی عباس و بنی هاشم صلح بشه، از طرف دیگ این نوه خلیفه هم میشد. چون هم بنی عباس دوسش داشتن هم بنی هاشم. هردو خاندان هم اصل و نسب های طولانی داشتن و هردو به پیامبر ختم میشد. البته بنی هاشم مستقیم به پیامبر میرسید و بنی عباس به عموی پیامیر. با این نوه هم صلح به وجود میومد و هم معتصم به خلافت نمیرسید. ولی از اونجایی که اینا همیشه بدبختن، این نوه هیچ وقت به دنیا نیمد. دختر مامون هم برای راحت شدن از دست امام جواد ایشون رو به قتل رسوند. آخه چجوری دلش اومد امام به این نازی رو بکشه؟ چه زن بی رحمی.. همون بهتر که تا اخر عمرش روی خوش از دنیا ندید. جانشین امام جواد ( که امام هادی باشن) توسط سمانه، که کنیز و تازه مسلمان بود، به دنیا اومد.
بعد هر رمان تاریخی و مذهبی، این مطلب بارها در ذهنم تکرار میشه که ملاک برتری افراد تقواشونه، نه همسر امام بودن، نه دختر خلیفه بودن، نه ثروتمند بودن، نه خوش قیافه بودن و نه هیچ چیز دیگه ای.
من وقتی میگم خلیفه، منظور حاکمیت بر مملکتیه که از شرق کل ایران و افغانستان و دورتر... و از غرب، مصر و دورتر رو گرفته ها :) ... واقعا سخته که دختر همچین خلیفه ای باشی و مغرور نباشی.
به هرحال، کتاب کلمه های تکراری خیلی داشت. احساس کردم نویسنده دایره لغاتش کم بود. یکی از شاخضه های نویسنده ی خوب وسعت دست در انتخاب کلمه ها و ساختن تعابیر جدیده. که خانم سلیمانی ازش محروم بودن. به امید پیشرفتشون...
از نظر محتوایی هم میشد غنی تر باشه. مثلا کرامات بیشتری از حضرت گفته بشه یا نقل قول های بیشتر.
- چهارشنبه ۳ ارديبهشت ۹۹