سرکار علیه

برای باقی ماندن،‌بنام الباقی

غرغریات

این قسمت رو میتونم بهترین قسمت وبلاگم در نظر بگیرم. 

غر زدن برای من یکی از بهترین راهکارا برای خالی کردن فشاره :)

اما نمیخوام به خودم اختصاص داده بشه. پس شما هم اگر نیاز به غر زدن داشتید، برا بنویسید. من میشنوم.

 

چند روزه به شکل مسخره ای حوصله کارای دانشگاه رو ندارم. فقط دارم رمان بر باد رفته رو میخونم اونم بعد چند ماه که از کتابخونه محله گرفته بودم. اره چند ماه دستم بود.. بخاطر کرونا اونجا هم بسته بود و بهم گفتن حالا حالاها دستم باشه.

خونه از وقتی قرنطینه شدیم به فجیع ترین حالت ممکنش پر از سروصدا شده. مامان بلند بلند با گوشی حرف میزنه، بابا وقتی میخواد کار کنه صدای همه ی اشیاء دوروبرشو در میاره، فکر کنید موقع ظرف شستن چه افتضاحی بشه:) داداشم که همش داد و بیداد میکنه و بلند بلند توخونه با هرکی دوست داره حرف و میزنه و آواز میخونه و سر به سر بقیه میذاره. که بیشتر اوقات هم مخاطبش منم از بخت بدم. 

میرم تو اتاق در رو میبندم تا یکم به سکوت و خلوت برسم. اما صداها از در رد میشه و مخم رو سوراخ میکنه. بابا هر از گاهی میگه بیا بیرون با خانواده باش. مامان تقریبا هرروز میگه چرا همش چسبیدی به تختت؟ بیا خونه الکی چراغ روشن نذار.. اما داداش چیزی نمیگه. چون میدونه هروقت بخواد میتونه در اتاقو باز کنه و شروع کنه به حرف زدن. حتی وقتی میبینه من هندزفری تو گوشمه یا دارم درس یا رمان میخونم و غرق شدم بین کلمات.

میدونی؟ کاش یه خونه جدا داشتم. بدم میاد وقتی این حرفو به خانواده میگم و اونا میگم «شوهر کنی، میری خونه خودت» اونجا خونه من دیگه نیست. خونه ماست. نمیتونی هرجور دوست داری رفتار کنی و هرچی دوست داری بپوشی.

دیگه حالم داره از این وضعیت به هم میخوره. خدایا نجاتم بده.

دلخوشیم به همین روزمرگی ها
چراکه زندگی چیزی جز روزمرگی نیست.
Designed By Erfan Powered by Bayan