سرکار علیه

برای باقی ماندن،‌بنام الباقی

من او

انقدر از این کتاب حرف زده شده که من خودم دیگه حالی برام نمونده, گفتنی هارو گفتن اما خب منم یه چیزایی میگم برای اونایی که تو باغ نیستن :دی.

نویسنده کتاب (رضا امیرخانی) از معدود نویسنده های وطنیه که از قلمش خیلی خوشم میاد. سراغ این کتاب نمیرفتم چون حوصله داستان عاشانه نداشتم واقعا تا اینکه همسر جان هدیه اش داد و شد توفیق اجباری.. اونم تازه زنگ زد و پرسید که این کتابو دارم یا خوندم؟ منم با بی میلی و با توقع اینکه «از لحن صدام تشخیص بده مایل به خوندنش نیستم» جواب دادم نه.

بگذریم... خیلی هم عاشقانه مرسوم نبود، لطیف بود و جالب. طبق روال همیشگی کتابای امیرخانی رو باید تا ته خوند تا کاااملااا فهمید داستان از چه قراره. منم صبر کردم و از ارایه و ادبیات کتاب لذت بردم و اخرش با چند قطره اشک و قلبی پر از تشکر برای وجود همچین کتابی, بستمش. 

قلم اسون نیست, خیلی هم روان نیست. طی کتاب اصطلاح, شکل کلمات, لغات و کاربرد احادیث وایات جدیدی یادمیگیریم که من عاشق اخری ام چون کمتر نویسنده ای هست که با حدیث «منْ عَشِقَ فَکَتَمَ وَ عَفَّ فَمَاتَ فَهُوَ شَهیدٌ» خوب بازی کنه.. ارمیاش یه جور, بیوتن یه جور .... خلاصه این نویسنده ارزش امتحان کردن داره :)

داستان زمان پهلوی, جنگ ایران و عراق و معاصر رقم میخوره. شخصیت زیادی تو داستان نیستن. بیشتر با شخصیت های اصلی میشه همراه احساسشون شد, فضاسازی نسبتا خوبی داره. طوری هم نیست که نیازی به مجسم کردن جزئیات اطراف داشته باشیم یا حداقل من اینطوری حس میکنم بیشتر گفتگوها, مونولوگ ها و واگویه ها جالب توجهه.

خوشحالم که یه 600 صفحه ایه با کیفیت تموم کردم :) 

دلخوشیم به همین روزمرگی ها
چراکه زندگی چیزی جز روزمرگی نیست.
Designed By Erfan Powered by Bayan