سرکار علیه

برای باقی ماندن،‌بنام الباقی

ربه کا

ربه کا رو بکوب خوندم، باورتون نمیشه چطوری چهارصد و خرده ای رو بلعیدم :)))خیلی به دلم نشست، زیبا بود، ترسناک، مرموز، درست همونطوری که یک کتاب سبک گوتیک باید باشه و البته یکمی هم عاشقانه. از قلم دافنه دوموریه خوشم اومد، صحنه سازی هاش به نظرم اندازه بود، نه مثل تالستوی خیلی با جزئیات میگفت و نه خیلی کلی، درست به اندازه. همونقدری که باید دونست، حداقل همین مقدار برای من کافی بود مثلا وقتی میگفت ماندرلی میدونستم چه شکلیه، یا وقتی میگفت دره خوشبختی یا ... احتمالا بازم برم سراغ کتابای دیگش مثلا کتاب دخترعموی راشل که تعریفش رو شنیدم.

داستان کاملا درمورد ربکاست و حس و حالی که در اطرافیانش به وجود اورده، در صورتیکه خود ربکا تو داستان نیست. در واقع شخصیت اصلی که سایه اش همه جا دیده میشه اما خودش نه. راوی داستان یه دختر نوجوانه، که طی اتفاقاتی از بچگی درمیاد و میفهمه چطوری باید پخته تر رفتار کرد. 

خیلی فضای این کتابب یعنی سبک گوتیک برام جدید بود، یادم نمیاد چیزی شبیه این خونده باشم تا حالا. برای همین جذابیت خاصی داشت.

از یه جا به بعد، دقیقا از اونجا که راوی داستان که یه دختر هست، رفتار هاش پخته تر میشه، همسرش بهش میگه تو دیگه اون حالت کودکی ات رو نداری، چیزی که باعث شد من به فکر ازدواج با تو بیفتم، پخته تر شدی و من این رو دوست ندارم (نقل به مضمون). من این حرف رو از همسرم زیاد شنیدم یعنی به من میگه همین بچه بازیات رو دوست دارم، همین مسحره بازیا و دیوونه بازیا. این حرف رو از دوستای دیگم هم شنیدم، اینکه همسرشون از مسخره بازیای خانم هاشون خوششون میاد و بهشون نمیگن سنگین ترباش! تازه اگر سنگین تر باشی بهت میگن چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟ یه جوری که انگار از حالت نرمال اومدی بیرون! از خودم میپرسیدم چرا بعضی اقایون این طورین؟ همشون همینطوری هستن اصلا؟ یا فقط کسایی که اطراف منن؟ 

خواهرم یه بار میگفت اگر خانوما نبودن این دنیا تو غم غرق میشد. شاید بخاطر همینه با همین دیوونه بازیا ادما لحظه ای غم رو فراموش میکنن، غنیمته! 

دلخوشیم به همین روزمرگی ها
چراکه زندگی چیزی جز روزمرگی نیست.
Designed By Erfan Powered by Bayan