سرکار علیه

برای باقی ماندن،‌بنام الباقی

پاداش، منطق پنهانی که انگیزه های مارا شکل میدهد

اره عنوان اسم یه کتابه :) به پیشنهاد اقای مجتبی شکوری که کتاب باز میومد گرفتم و خوندم. بخوام بگم همه چیز رو کاملا براتون توضیح میده، دروغ گفتم!

کتاب فقط یه محرکه، دید جدیدی رو باز میکنه براتون، باعث میشه به خودتون رجوع کنید.. و اخر کتاب هم میگه که مفهوم انگیزه اصلا چیزی نیست که به راحتی ها بهش پرداخته بشه و هنوز که هنوزه جزء اسرار بشریته.

اسم کتاب همون موضوع کتابه، برای من بیشتر قسمت معنا دهی و اون قسمت هایی که میگه انگیزه ی پول، کمترین درصد انگیزه ی ادم ها برای انجام کاری رو نشون میده، جالب بود. یعنی احتمالا اگر به ادما بگیم که خونه رو مرتب کن بهت فلان قدر پول میدم، با اهمال کاری های زیادی مواجه میشیم اما اگر اون ادم بعد مرتب کردن خونه حال خوب خانواده، خوشحالی مادرش، تشکر کردنش و.. رو ببینه، خیلی بهتر عمل میکنه. 

قسمت معنا دهی که گفتم، درمورد این حرف میزد که ما آدم ها هرکاری رو برای معنای خاصی انجام میدیم و گاها کارهایی که انجام میدیم برامون آزار دهندست اما برامون معنایی داره. مثل غسالی که سروکارش با غسل دادن مرده هاست اما براش معنایی داره و از کارش هم راضیه گرچه رنج و آزاری هم براش در پی داره.

با این کتاب زخم قدیمی من دوباره سرباز کرد، انقدر خون ریزی کرد که نگو :) به حدی که باعث شد در اویلن فرصت، اولین زمان ممکن رو با مشاوری که الان سه ساله بهش مراجعه میکنم، تنظیم کنم. براش گفتم یادته از همون اول که اومدم این دانشگاه و این رشته گریه میکردم و میگفتم نمیدونم چرا اومدم؟ نمیخوام ادامه بدم؟ گفت اره. گفتم همون قضیه پابرجاست اما این سری نمیخوام سرپوش بذارم روش و ولش کنم. میخوام ببینم کل این دنیا تهش چی داره که به من بفهمونه! 

به گفت برم بنویسم چیزایی که از دنیا نصیبم شده (از روابط خانوادگی، دوستانه، درامد و.. ) و چه چیزهایی من به دنیا پس دادم (هدیه ای که به کسی دادم، چیزی که نوشتم، حس خوبی که انتقال دادم و..) گفت با جزئیات بنویس. فعلا این تکلیف اولمه تا بعد ببینم چی پیش میاد...

قبل اینکه این جلسه رو تنظیم کنم، مشاور گفت کسی که برام خیلی عزیز بود فوت کرده، بهش گفتم میخواین جلسه رو بذاریم بعد؟ گفت نه. زندگی در جریانه. میدونین.. اینکه یه آدمی جرات گفتن اسم «زندگی» بعد از چشیدن یه مصیبت رو داشته باشه بنظرم خیلی جرات میخواد.

درو نشم...

لحن کتاب خودمونی بود، سخت و ثقیل نبود اصلا و قابل فهم. پیشنهاد میکنم جزء کتابای هوش کسب و کار یا حتی روانشناختی یا کلا علوم انسانی این کتاب رو هم مطالعه کنید. 

 

این اون کتابی نیست که در مورد یه پرستار بخش سوختگی هم صحبت میکنه؟🤔

 

ان‌شاءالله که اون زخم برای همیشه خوب بشه. این چند روز نذار که این زخم و فشار امتحانات، برهم‌افزایی داشته باشن.

اره همونه.
ان‌شاءالله واقعا!

منم فکر کنم به همون زخم قدیمی شما دچار ومبتلام:))

به این فکر میکنم گه اگر پاداشی از انجام کاری نصیبمون نشه،باز اون کارو انجام میدیم؟

اگه آره،چرا؟

در نهایت یه حس رضایتی بهمون دست میده دیگه..

و اون حس رضایت همون پاداشه..

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دلخوشیم به همین روزمرگی ها
چراکه زندگی چیزی جز روزمرگی نیست.
Designed By Erfan Powered by Bayan