سرکار علیه

برای باقی ماندن،‌بنام الباقی

آنتی جنگ

از آن همه مزخرفات مدرسه، همین چند نکته یادمان است، هرچه بود، سر سوزنی  به درد زندگی ما نخورد. پشت نیمکت های مدرسه به ما یاد ندادند که چطور در باد و بوران سیگار روشن کنیم یا چطور با هیزم تر آتش روشن کنیم یا به ما یاد ندادند که نرم ترین و راحت ترین جا برای فرو کردن سرنیزه، شکم آدم است، نه سینه که سرنیزه لای دنده ها گیر میکند. 

امروز، صحنه های دوران جوانی را مرور میکنیم و همچون مسافران از کنار همه آنها می‌گذریم. درک حقایق تلخ، تاروپود وجودمان را می‌سوزاند. امروز دیگر ما آن موجودات دست نخورده و سالم نیستیم‌، لاقید و خونسرد شده ایم. آرزو میکنیم که باز به آن دوران برگردیم، ولی آیا می‌توانیم در آن دوره زندگی کنیم؟ مثل بچه ها بی دست و پا و همچون مردان کارکشته‌ایم و به غایت خشن و سطحی هستیم، بله، ما از دست رفته ایم.

 

[برشی از کتاب "در غرب خبری نیست"]

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دلخوشیم به همین روزمرگی ها
چراکه زندگی چیزی جز روزمرگی نیست.
Designed By Erfan Powered by Bayan